روز خالی!!!

ساخت وبلاگ

یک و نیم خوابیدم و چهار پریدم یادم اومد چی شده سرمو کوبیدم تو بالشت تا پنج فقط تکون می خوردم از پنج و نیم تا شش و نیم یادم نیس دوباره پریدم نخوابیدم تا هفت پاشو راه رفتم دوباره اومدم دراز کشیدم هفت ونیم تا هشت باز خوابیدم هشت بیدار شدم بعد تو تخت موندم خواستم بیرون کنم از ذهنم نشد که نشد دفترمو برداشتم که بنویسم دستم نرف اصلا حرکت نمی کرد خوابم نمیومد چند روز این طوریم نتیجشم یه کیلو کاهش وزنه !!!! 

از  هشت ونیم تا پنج بهد از ظهر اب نداشتیم مامان از شب قبل می دونست یعنی خبر دادان بهش اب تو یه تشت و دو تا بطری جم کرد خیلی سخت نگذشت بعد که اب اومد مامان گف من ظرفارو بشورم بریم بیرون من جواب ندادم و رفتم حموم بعد که اومدم مامان گفت چرا رفتی حموم گفتم هوم؟؟؟؟؟ گفت نمیشه بریم بیرون دیگه ( ناراحت) گفتم چرا بابا سرمو خشک می کنم بریم ولی اخرش نرفتیم!!!:)))

خلاصه که امروز روز خالی بود روز خالی واسه من یعنی ذهنم نمی کشه و تعطیلش می کنم بعد هر چی بخواد یادم بیاد که بد باشه تو ذهنم یه پایان خوب براش می سازم تا اذیتم نکنه ولی اخرشم نمیشه!!!

بعضی وقتا یهو نمیشه...
ما را در سایت بعضی وقتا یهو نمیشه دنبال می کنید

برچسب : اهنگ خالی روز برفی, نویسنده : dshoghezendegi3 بازدید : 125 تاريخ : چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت: 23:22