صدا صدا:)))

ساخت وبلاگ
وارد که شدم خوب نگا کردم بعد که مطمین شدم تنهام و باید منتظر بمونم هم خوش حال شدم هم ناراحت  
خوب خوش حال شدم چون  می تونستم طبق اون چیزی که تو ذهنم بود همون میزی و انتخاب کنم که نزدیک یک سال و نیم پیش اون جا نشسته بودم وقتی نشستم اول به بیرون نگا کردم بعد رفتم تو اون روز یه لحظه بود .. 
تو اون اوضاع و احوال موبایلم زنگ زد و بقیه ماجرا اتفاق افتاد... 
اولش راستش می ترسیدم چون هیچ تصوری از نگاه رو در رو نداشتم  ولی بعد می دونم خیلی سخت نبود !!!ولی گذشت 
راحت نبود ولی راحت شد با خنده هاش راحت شد 
هیچی نگفتم راجع ذهنم اونم نگفت!! ولی کلی حرف داشت این خیلی ارومم کرد .. با ذوق قبلی می گفت 
هیجان تو چشاش بود ولی فک کنم اونم چشای منو که نگا می کرد همه چیزو می فهمید...
معنای تمام کارای منم می دونه همه کارام رو .... هم خوبه هم بد ولی اونیه  که من می خوام..
صدای پای تو را با چشم دل می شنوم:))))
بعضی وقتا یهو نمیشه...
ما را در سایت بعضی وقتا یهو نمیشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshoghezendegi3 بازدید : 91 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1395 ساعت: 3:33