چه بسا این اولیشه که خیلی زیادیه:)))

ساخت وبلاگ

١.عقیده شخصی میگه ادمایی که با دستاشون  حرف می زنن تو دل بروَن ، این ادما معلوم نیست تو کره زمین چند نفرن اما تعدادشون اطراف من انگشت شمارِ متاسفانه!!:)

یکیشونم امروز کشف کردم اونم استاد درس هماتولوژیه !

می دونین هماتو یا خون از اون درساس که پدر در میاره !! شاید واقعا جای تعجب داشته باشه که همه ارگانا رو ول کردیم رفتیم خون و شرو کردیم که جلسه ی اولش به اندازه  سه جلسه ی قلبه و شاید اصلا نشه مقایسشون کرد  !! به هر حال باید بگم که هر چی خون سخت و زیاده ، استادی داره به شیرینیه عسل که تو کلاساش جای سوزن انداختن نیست:)

و اگه کلاس هفت و چهل و پنج صبح شروع شه ، هفت و پنجاه جات اخره کلاسه:)) این استادِ شیرین بیان و زبان علاوه بر اینکه با دستاش حرف میزنه ، شمارش اعداد رو هم با انگشت شستش شرو میکنه که من باهاش ارتباطِ عجیبیو برقرار می کنم !!!

در اخرم باید بگم که این استاد وقتی می خواد راجع مطلبی مثلِ انمی( کم خونی) حرف بزنه تعدادی از افراد کلاس و یکی یکی با انگشت نشون میده و اسم اجزای خون رو روشون میذاره و بعد توضیح میده:)))

٢.کلاس ١٢٠ همون کلاسیه که اکثرا کلاسای ما اونجا برگزار میشه:)))) کلاسی بسیار بزرگ با گنجایشی بیش تر از افراد کلاس !! این کلاس علاوه بر شش دریچه ی اصلی کولر که از داخل کلاس کنترل میشن دو دریچه ی بزرگ دیگم داره که از بیرون کلاس و توسط مسئولین اون بخش کنترل میشه !! که طبق گمانه زنیه ی ما از کله ی صبح تا شب باید روشن باشه و کلاسو می کنه سیبری که ادم یه پتوی گرم و نرم تو این هوای گرم و افتابی دلش می خواد:)!!

حالا این در حالیکه ما برا گرم شدن و خلاص شدن از اون وضعیت به هوای گرم بیرون پناه می بریم:)) 

این طوری ما رو شکرگزار بار میارن:)))

بعضی وقتا یهو نمیشه...
ما را در سایت بعضی وقتا یهو نمیشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshoghezendegi3 بازدید : 105 تاريخ : چهارشنبه 17 خرداد 1396 ساعت: 21:11