یه جایی دلم می خواست بزنم تو صورتش!!:-)

ساخت وبلاگ

"ف" در حالی پیش من اومد که غرق در نا امیدی بود و از دور می تونستی عمق ناامیدیشو تشخیص بدی !!

این جور ادما با روحیه ی هیچ کسی سازگار نیستن یعنی هیچ کس اشتیاق زیادی برای هم صحبتی باهاشون نداره ولی خوب وقتی ازت کمک می خوان نمی تونی بگی نه!! اونقدری مظلومانه میگن که روح ادمو قلقلک می دن حالا شدت این قلقلک بستگی به میزان توجهت به اون فرد داره.

"ف" از اون کسایی که تو حافظه کوتاه و بلند مدت هیچ گونه رفتارِ ناشایستی ازش پیدا نمی کنم  و مطمئنم که از اونایی نیست که ادم بگه بی خیالش! این ادما کمن دور من ولی خدا رو شکر هستن:-)

من هیچ وقت محلِ قرار و تعیین نمی کنم مگر تو مواردی مثل این مورد که طرف مقابلم قدرت انتخاب تو اون شرایط و نداره ! 

محل قرار شد شهر کتاب جدیدی که نزدیک من و ف باز شده بود ! من تا حالا نرفته بودم ولی ف رفته بود و میگفت کافی شاپش خیلی خوبه.

چهره به چهره حرف زدن مخصوصا تو شرایط جدی برای من خیلی سخته چون حالت جدی برام خیلی مفهوم نداره ولی مجبور بودم اجزای صورتمو هماهنگ با هم کنترل کنم تا کار دستم ندن.

من گوش دادم و گوش دادم ولی راستش دلم تو یه لحظه می خواست بزنم تو صورتش تا از خواب و رویا پاشه ! 

خواب و رویایی که تبدیل شده بود به کابوسِ این روزگارش! 

مشکل از یه نقطه شروع شده بود و تا یه جاهایی کشیده شده بود که حالا حالا ها به نظر می رسید  تمومی نداره و نداره!

من تو این مواقع دهنم قفل میشه و نمی دونم چی بگم ! ولی تنها راه حل ذهنمو بهش گفتم و شربت سکنجبینمو با نی تا ته خوردم و اونم یه کم از قهوه اش خورد، بعد اون شاید حس کرد از اول باید یه کار دیگه میکرده و خیلی اماده بلند شد  و خداحافظی کرد ! 

شاید قضیه از اول از دید اون اشتباه بود و شاید واقعا اشتباه بود ولی چیزی که من بهش گفتم اینکه: 

ادم باید تصمیم بگیره و قاطع باشه که یا ولش کنه یا انجامش بده بدبختی با شک لعنتیه:-))

پ.ن: حرف زیاده، اونی که کمه عمله!!

بعضی وقتا یهو نمیشه...
ما را در سایت بعضی وقتا یهو نمیشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dshoghezendegi3 بازدید : 93 تاريخ : جمعه 16 تير 1396 ساعت: 19:35