بعضی وقتا یهو نمیشه

متن مرتبط با «حرفهای برامده از دل» در سایت بعضی وقتا یهو نمیشه نوشته شده است

از امشب:-|

  • امان از برج نشینی :-| تقدیر این بوده که ما طبقه ی دوازدهم در تهران زلزله مرز عراق رو حس کنیم!!! دعا کنیم تو کشورمون واسه اون جاهایی که نزدیک مرز بودن اتفاقی نیفتاده باشه. , ...ادامه مطلب

  • از سه شنبه تا پنج شنبه من ؛فشرده:-))

  • 1.سه شنبه سر امتحان اقا پسر پشتی التماس دعا داشت :-)) منم بهش گفتم : محتاجیم به دعا:-)))بعد در حالیکه قهقهه میزد گفت : خانوم دکتر شما فقط دستتونو باز بذارین بقیش حله:-))) بعد امتحان فهمیدم تا دو ردیف پشت و کنارش مثه من زدن :-) باید خدا رو شکر کنم که اونایی که از رو من زدن درست بود:-) بعد امتحان گله ای تشکر کردن:-) 2. سه شنبه بعد از امتحان بود که قرار شد نرم واسه گزارش کار تا بیمارستان و میم خودش همشو نوشته بود بعد ازش عکس گرفت و منم رو تختم دراز کشیده خوندمش و اونجاهایی که به نظرم رسید حذف کردم یا اضافه کردم و یا درست کردم:-)) بالاخره تموم شد:-)) 3. چهارشنبه حدودای ساعت سه و نیم رفتم تا گزارش و تحویل بدم:-) دکتر همونجوری که تو راهرو بخش راه میرفت می خوندش و منم دنبالش ! حرکات سرش نشون مید, ...ادامه مطلب

  • چی بهتر از نون سنگک تازس؟!! هیچی و هیچی:-))

  • میگم تا حالا تو اوج خستگی نون تازه و پنیر و گردو خوردین؟:-) اگه نخوردین حتما امتحان کنید ... :-)))) از شش و نیم صب بیدار بودن من قصه داره ولی پایان قصه اصلا معلوم نیست...  باید بگم که دکتر خیلی از جواب ازمایش خرسند نبود:-| برای همین از هفت و نیم صب ما باید کارایی که می خواست و انجام میدادیم ... شش صب بیدار بودم ولی وقت واسه دویدن صبحگاهی نبود برا همینم  نرمش های صبحگاهی رو انجام دادم.. حرکات کششی,تازس؟ ...ادامه مطلب

  • بخونید از گند کاریه یکم شهریور ماه مو طلایی:-)

  • امروز یعنی ١شهریور ضمن گردش در بیمارستان و تبریک گفتن به استاد  مورد علاقم:-)!  یه گند کاریم کردم!!! راستش من فراری شدم از یه نفر و همه تو فکر اشتیِ ما. این طوری که دعوا خیلی خیلی الکی شروع شد و خلاصه انقدری کشش دادیم که رسید به اینجا که هیچ روی دیدن همدیگه رو نداشتیم!!! من کلا بی خبرم از رفقا ! درسته کنار دستشون درس می خونم و هر روز بهشون سلام می کنم ولی سر یه قضیه ای اعصابم خورده و در عین حال ام,بخونید,کاریه,شهریور,طلایی ...ادامه مطلب

  • از نزدیک:-)

  • عموی من پزشکه ، تخصصش داخلیه و فوق تخصصش گوارش ... چن روز پیش بود که دعوتم کرد بیمارستان خودشون تا برم مریضای این بخش و ببینم  منم که از کلاس درس اومده بودم خیلی مشتاق بودم تا با چشم خودم مثلا دستگاه اندوسکوپی و ببینم!! همین طوری کنجکاو روپوشمو پوشیدم و با عموم رفتیم  تو ! یکی یکی که تختا رو رد میک, ...ادامه مطلب

  • یه جایی دلم می خواست بزنم تو صورتش!!:-)

  • "ف" در حالی پیش من اومد که غرق در نا امیدی بود و از دور می تونستی عمق ناامیدیشو تشخیص بدی !! این جور ادما با روحیه ی هیچ کسی سازگار نیستن یعنی هیچ کس اشتیاق زیادی برای هم صحبتی باهاشون نداره ولی خوب وقتی ازت کمک می خوان نمی تونی بگی نه!! اونقدری مظلومانه میگن که روح ادمو قلقلک می دن حالا شدت این قل, ...ادامه مطلب

  • فعلا دلمو این جا سبک کردم:-)

  • ١.من یه دوست دارم که فلش اهنگاشو همه جا با خودش میبره، یعنی مثلا وقتی قراره با ماشین من جایی بریم فلششو میاره تا اهنگاشو گوش بده!:-)  این رفتار برای یه ادمی که اولین بار با چنین فردی بخواد بره بیرون احتمالا مورد پسند نیست و شایدم ناراحت بشه ولی واسه منی که سه سال باهاش دوستم تبدیل به عادتِ دوستی شد, ...ادامه مطلب

  • اکچولی ایت دازِنْتْ مَدِرْ:-)!

  • من می زنم اهنگ قبلی تا بعد از دهمین بار گوش بدیمش با صدای هشتاد ، الودگیه صوتی درست کنیم بعد یه مدت طولانی ، برقصیم تو کل سه دقیقه اهنگ ، بخونیم باهاش با حالتای خاص خودمون ، فیلم بگیرم در حد سینمایی:-) دست بزنیم و پا بکوبیم تو همین سه دقیقه:-). تو تونل تو ترافیک سنگین نگرانِ گاز منو اکسید باشی و هش, ...ادامه مطلب

  • و بعد از یه مدت....

  • تکمیل ظرفیت یعنی تکمیل اینکه یکی هی فشار بیاره بهت باعث انفجار میشه ! این انفجار دودش هم تو چشم خودت هم تو چشم  فشار اورنده میره:-) اینکه یه نفر حد خودشو بدونه و همزمان بفهمه که اقا تو الان سرت شلوغه و هفته بعد امتحان داری و دو هفته بعدشم یه امتحان دیگه و اینکه شش تا پیپر برا ارائه به یه دکتر فوق ت, ...ادامه مطلب

  • حکایت بعد از پا روی پا انداختن:-)

  • وقتی با بحران مواجهید چه می کنید؟؟!!:)) خیلی ساده بگم که افتادم تو دردسر و سر درد گرفتم از دست خودم! ماجرا این جوریه که خواهر این جانب موطلایی، بعد از هفت سال به وطن بازگشته !! خواهری با شور و هیجان زیاد و غیر قابل کنترل که حتی پیش اومده که همسایه ی روبه رویی رو شاکی کرده که اون بیچاره فک کرده بود , ...ادامه مطلب

  • درگیره ذهنم بیست و هشت شهریوری (هوف از دستِ خودم)

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • از یه خط در میون فهمیدن تا بی خوابی از هیجان:)!

  • ١.بعضی اوقات میشه که تیکه تیکه می فهمم!!  مثه امروز من سر کلاس که تو مبحث کلیه یه خط درمیون استاد انگلیسی فارسی می گفت و منم یه خط در میون می فهمیدم :))) دیگه این مواقعس که نمی تونی سرکلاس نت برداری و فقط تو خونه به صدای ضبط شده استاد پناه می بریو و یه خط درمیون پاز میدیو و می نویسی و سه بار اسم بیماریو می گی :)) حالا جالبیش می دونین چیه ؟؟ استاد داش می گفت    :" بیماری کلیه چند کیستی اتوزومی غالب, ...ادامه مطلب

  • امان از دستش:)

  • مقصد همیشه نزدیک تر از اونیه که بخوای فک کنی فقط ترافیکِ که تو رو از مقصد دور می کنه:)) دلم می خواست حتما به تئاتر امروز می رسیدم !تئاتری که خیلی وقت بود منتظرش بودم و ترافیک سنگین این فرصت و ازم گرفت:( هرچی بد و بیراهه بهش گفتم:)), ...ادامه مطلب

  • یه حالت خاص دیگه از روزمرگی:)

  • رفتم رستوران که غذا بگیرم .  سفارش که دادم باید منتظر میشدم که شمارمو اعلام کنه!! خیلیم شلوغ بود :) نشسته بودم رو صندلیای داخلِ فروشگاه  که کتابمو دراوردم ، اونجا بود که مارتی می خواست خودکشی کنه، فکرشو بکنین مارتی فقط ١٤ سالشه و درحال جنگ با خودشه!!!! جذاب ترین و دلهره اور ترین قسمت داستان همین جا , ...ادامه مطلب

  • از یه جایی شروع کردم ولی هنوز می خوام بگم:))))

  • داشتم به این ماه فکر می کردم به اینکه دو بار ماشین خراب شد و من اولین بار سوار ماشین دوستم شدم و اونم اهل ویراژ و این دیوونه بازیا ، خنده و خنده :؛)) دومین بار امروز بود که از پارک ملت تا پارک ویو پیاده روی کردم واسه دادن تعیین سطح زبان واسه یه دوره فشرده امادگی ایلس ..شما فک کنین این وسط مریضم شدم , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها